نظامياني كه اديب شدند !.
عليشاد لربچه عليشاد لربچه

 

هاينريش كلايست   Kleist , Heinrich v. 1777 1811

 

ترور معشوقه بيمار پيش از خودكشي !

آيا يك نمايشنامه نويس بااستعداد 33ساله ولي نااميد وبريده، اجازه دارد پيش ازخودكشي،حتاباتوافق قبلي،نامزد بيمارش را كه به سرطان مبتلا شده،نيز بقتل برساند، ولو اينكه وي يك سروان اخراجي ارتش دردولت پروس آلمان در200 سال پيش باشد؟. امروزه مبارزين فمينيست جواب منفي داده و خواهان بسته نشدن آن پرونده هستند،چون براساس قوانين فعلي، وي قاتل يك زن شوهردار بيگناه شده است!.

ازآنزمان تاكنون محققين ادبي نيز جوياي دلايل خودكشي “هاينريش كلايست“،داستانسرا، و نمايشنامه نويس آلماني زمان دولت پروس هستند؛ ازآنجمله اشاره به: بحران روحي بدليل كج فهمي فلسفه كانت، ناآرامي هاي سياسي و اجتماعي ناشي از حمله ناپلئون به آلمان،فشارمالي ، بيكاري و شكست دراهداف فرهنگي ونويسندگي ويا حتا بيماري روحي وي ميگردد.

اوبراساس فلسفه كانت،به توانايي انسان براي كشف حقيقت شك نمود ودر نامه اي خطاب به خواهرش،پيش ازخودكشي نوشت كه:“ حقيقت اين است كه در روي اين كره خاكي،كسي نميتواند به من كمك كند وبا رضايت كامل اين اقدام را يا بشاشيت غيرقابل بيان انجام ميدهم “.

اوازيك خانواده نظامي برخاسته بود و در 15 سالگي بدليل مرگ والدين وارد دانشكده افسري دولت پروش شد ولي در سن 22 سالگي آنرا ترك نمود چون “اطاعت كوركورانه“درارتش و داد و قال هاي مراسم صبحگاهي،بقول خودش،اورا بياد “يك مجسمه زنده زورگويي“مي انداختند. مورخين چپ مدعي هستند كه او بدليل وابستگي طبقاتي به :اخلاق،معيار و مقياس هاي اشرافي،ميخواست در زمان مدرن، به روشنگري بپردازد و زندگي كند، و اين غيرممكن بود.

كلايست بدليل زندگي كوتاه ولي پرماجرايش،تمام نمايشنامه ها و داستانهاي خودرا فقط درطول 10 سال آخر عمر نوشت. اوگويا درحين سپاهيگري باادبيات وفلسفه روشنگري آشناشد. كلايست پايه گذار نوول مدرن آلماني نيز است و دركنار ژان پاول، و هلدرين، سومين اديب مخالف محفل گوته-شلگل و كلاسيك شهر فرهنگي وايمار بود. او به تقليد از: مولير، شكسپير، شيلر، و سروانتس، خالق نمايشنامه هاي سياسي طنزآميز شد. سرانجام ازآغاز قرن 20 مورخين ادبيات به او رتبه ولقب “كلاسيك“ دادند. ترجمه آثار كلايست در زبانهاي مهم فرهنگي غرب،تعثيري بجاماندني روي ادبيات وتاريخ انديشه اروپا گذاشته است. كلايست را يكي ازپيشگامان تئاتر پوچي و آبزورد زندگي انسان غرب نيز ميدانند. مشهوريت اودرقرن بيست بدليل كشفيات جديد صاحبنظران مكاتب مدرن و پست مدرن بوده كه نمايشنامه ها و داستانهايش را درسطح ادبيات جهاني بشمار آوردند. كلايست با براه انداختن مجلات، روز نامه ها و كارفرهنگي، ميخواست كه وحدتي ميان: ادبيات، فلسفه، و هنر برقرار كند و با كمك مقالات و آثار ادبي اش، به اصلاح نظام ديواني و ارتش دولت پروس بپردازد.

قهرمانان آثار او خلاف شخصيت هاي اخلاقگراي شيلر،معمولا احساس گرا هستند.اونه تنها مخالف رمانتيسم جوان، ايده آليسم روشنگري، و محفل كلاسيك وايمار، بلكه به مخالفت و مبارزه باتمام جريانهاي ادبي و فكري زمان خودپرداخت. كلايست در غمنامه هاي نمايشي و تراژديك اش به افشاي ادبيات اوتوپيستي-اومانيستي محفل گوته درشهر وايمار در شرق آلمان پرداخت،گرچه خود ميان دو مكتب آنزمان حاكم، يعني رمانتيسم و كلاسيسم، از نظر استتيك سرگردان بود.بحرانهاي شخصي و رواني او را امروزه ميتوان درآثارش ملاحظه نمود.

كلايست يكي از پايه گذاران روزنامه نگاري مدرن 200 سال پيش آلمان نيز است. نوول هاي مشهور او نشان ازاستادي و درخشش زبان نوشتاري وي ميدهند . اورا امروزه مهمترين نمايشنامه و داستان نويس آلمان ميان دورههاي كلاسيسم و رماننتيسم بحساب مي آورند. او در كنار “هبل“ يكي از كشف كنندگان “طنز هنرمندانه“ درادبيات آلمان است. كلايست كوشيد تا مرزهاي ميان تراژدي و كمدي را درنمايشنامه نويسي مخدوش كند . گرچه تراژدي هايش تمايلات آشتي پذيرانه دارند ولي در كمديهاي او بيننده شاهد خصوصيات ادبيات “گروتسك“ است. رئاليسم زنده و پرنيروي او در داستان نويسي شباهتي به گزارش نويسي هنرمندانه دارد. گرچه اوخود زير تعثير مكتب رمانتيك است ولي كوششي شجاعانه براي خلاقيت رئاليستي و واقعگرايانه درادبيات نمود. كلايست در مقاله “پيرامون تئاتر عروسكي“ به طرح افكار استتيك و جمالشناسانه! خود درادبيات پرداخت.ازجمله موضوعات مركزي و تصورات اش درادبيات: خانواده ، عدالت، دولت، جنگ، جنس نازنين زن!، احساسات، دوستي، و شور وشوق و اشتياق نوخواهانه هستند.

كلايست درسال 1799 به تحصيل فلسفه پرداخت وآثار كانت، تكان و زلزله اي در افكار اوايجاد نمودند. اوميگفت كه عقل، توانايي كافي براي كشف حقيقت و شناخت را ندارد. شك گرايي انتقادي فلسفه كانت موجب كج فهمي،سرگرداني و تمايلات عقل گريزانه وي شد. او به جانبداري از احساسات مطلق ميگفت كه آگاهي موجب نابودي روح و روان روشنفكر رمانتيك ميشود،چون فقط احساسات داراي يك معيار و ميزان مطلق هستند. در نظر كلايست،تنها ،انسان عملگرا، زيبا و مالك حقيقت است. آثارآغازين اوغالبا مبارزه ميان احساسات مطلق و واقعگرايي ظاهري و صوري هستند. كلايست،دربند اخلاق اشرافي-درباري طبقه خود درجا زد و ميخواست مشكلات دوره مدرن زمانش راباكمك ابزار پيشامدرن مانند، دوئل، رمانتيسم، سرنوشت، و توصيف هاي قرون وسطايي، حل نمايد.

عنوانهاي مقالاتي از او مانند: نويسنده-جهان ، من-اتفاق، شناخت-خطا، احساس-سرنوشت، مستقيم-باواسطه، نشان از شخصي ديدن و غيرطبقاتي فهميدن مشكلات جامعه اش ميباشند.

فلسفه ايده آليسم حاكم و تحولات و شعارهاي ترقيخواهانه انقلاب فرانسه، در تصميمات او بي تعثير نبودند. او كه مدتي هوادار طبيعت گرايي روسو بود، سرانجام بجاي كمونهاي دهقاني، سراغ ناسيوناليسم رفت وآثاري ميهن پرستانه نوشت و ميگفت كه براي انسان، ادامه زندگي گاهي مهمتر از قبول مرگ براثرهمه ايدئولوژي ها ميباشد،گرچه احكام اخلاق نيز ميكوشند تاانسان رابراي كارهاي عجيب قانع نمايند. روانشناسان سالها فكر ميكردند كه درآثار آغازين او ميتوان نشانه هاي بيماري و زوال دروني را كشف نمود ؛ به اين دليل او شهامت براي ادامه زندگي را درجواني از دست داده بود.

هاينريش كلايست ميان سالهاي 1777 و 1811 زندگي نمود.دو تن از افراد خانواده وي ازشاعران و نويسندگان مشهورآنزمان آلمان شدند. كلايست ميخواست فيلسوفي عالم يا نويسنده بزرگ ملي كشورش شود. اودردانشگاه، بعد از استعفا از ارتش، به تحصيل: فلسفه، علوم سياسي و قضايي،فيزيك و رياضي پرداخت . اقدام او براي راه انداختن كتابفروشي و بنگاه نشر،بدليل قوانين اداره سانسور، باشكست روبرو شد.

زمانيكه كلايست خواست از برلين اشغال شده، ديدن كند، از طريق نيروهاي ناپلئوني،به اتهام جاسوسي و خبرچيني، دستگير شد و مدت شش ماه درزندان بسر برد.وي پيش از خودكشي گفته بود كه مشكلات زندگي به اندازه كوههاي قفقاز روي شانه هايش سنگيني ميكنند.

غير از دو مجموعه داستان، 230 نامه، از او چندين نمايشنامه و نوول، ازجمله: كوزه شكسته، زلزله در شيلي،  شاهزاده فريدريش، و دهها اثر ديگر  بجا مانده، از جمله :

Amphitryon, Pentheslea, Das Kätchen v. Heilbronn, Die Marquise von O, Michel Kohlhaas

 

 


September 10th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان